Player FM - Internet Radio Done Right
Checked 1y ago
เพิ่มแล้วเมื่อ threeปีที่ผ่านมา
Contenu fourni par Farzad Sabaghpour. Tout le contenu du podcast, y compris les épisodes, les graphiques et les descriptions de podcast, est téléchargé et fourni directement par Farzad Sabaghpour ou son partenaire de plateforme de podcast. Si vous pensez que quelqu'un utilise votre œuvre protégée sans votre autorisation, vous pouvez suivre le processus décrit ici https://fr.player.fm/legal.
Player FM - Application Podcast
Mettez-vous hors ligne avec l'application Player FM !
Mettez-vous hors ligne avec l'application Player FM !
Podcasts qui valent la peine d'être écoutés
SPONSORISÉ
S
Squid Game: The Official Podcast
Squid Game is back, and so is Player 456. In the gripping Season 2 premiere, Player 456 returns with a vengeance, leading a covert manhunt for the Recruiter. Hosts Phil Yu and Kiera Please dive into Gi-hun’s transformation from victim to vigilante, the Recruiter’s twisted philosophy on fairness, and the dark experiments that continue to haunt the Squid Game. Plus, we touch on the new characters, the enduring trauma of old ones, and Phil and Kiera go head-to-head in a game of Ddakjji. Finally, our resident mortician, Lauren Bowser is back to drop more truth bombs on all things death. SPOILER ALERT! Make sure you watch Squid Game Season 2 Episode 1 before listening on. Let the new games begin! IG - @SquidGameNetflix X (f.k.a. Twitter) - @SquidGame Check out more from Phil Yu @angryasianman , Kiera Please @kieraplease and Lauren Bowser @thebitchinmortician on IG Listen to more from Netflix Podcasts . Squid Game: The Official Podcast is produced by Netflix and The Mash-Up Americans.…
در جستجوی هوش اخلاقی | In Search Of Ethical Intelligence
Tout marquer comme (non) lu
Manage series 3312919
Contenu fourni par Farzad Sabaghpour. Tout le contenu du podcast, y compris les épisodes, les graphiques et les descriptions de podcast, est téléchargé et fourni directement par Farzad Sabaghpour ou son partenaire de plateforme de podcast. Si vous pensez que quelqu'un utilise votre œuvre protégée sans votre autorisation, vous pouvez suivre le processus décrit ici https://fr.player.fm/legal.
هوش اخلاقی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهای شناختی است، كه به ما توانایی توجه، پذيرش و عمل اخلاقی را میدهد. شناختن موقعیتهای اخلاقی، و انتخاب رفتاری متناسب با آن موقعیت، و بیتفاوت نماندن، نمونههایی از مهارتهای شناختی در هوش اخلاقی هستند. با اين تعريف، هوش اخلاقی قوه و استعدادی است كه هر چه بيشتر در خودمان پرورش بدهيم، واكنشهای ما كمتر آنی، هيجانی و بيشتر مبتنی بر اخلاق اصیل و خرد و عقل سليم خواهند بود. برای مطالعه مقالات در زمینهی هوش اخلاقی به سایت زیر مراجعه فرمایید: http://www.metisblog.com اینستاگرام هوش اخلاقی: https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
…
continue reading
44 episodes
Tout marquer comme (non) lu
Manage series 3312919
Contenu fourni par Farzad Sabaghpour. Tout le contenu du podcast, y compris les épisodes, les graphiques et les descriptions de podcast, est téléchargé et fourni directement par Farzad Sabaghpour ou son partenaire de plateforme de podcast. Si vous pensez que quelqu'un utilise votre œuvre protégée sans votre autorisation, vous pouvez suivre le processus décrit ici https://fr.player.fm/legal.
هوش اخلاقی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهای شناختی است، كه به ما توانایی توجه، پذيرش و عمل اخلاقی را میدهد. شناختن موقعیتهای اخلاقی، و انتخاب رفتاری متناسب با آن موقعیت، و بیتفاوت نماندن، نمونههایی از مهارتهای شناختی در هوش اخلاقی هستند. با اين تعريف، هوش اخلاقی قوه و استعدادی است كه هر چه بيشتر در خودمان پرورش بدهيم، واكنشهای ما كمتر آنی، هيجانی و بيشتر مبتنی بر اخلاق اصیل و خرد و عقل سليم خواهند بود. برای مطالعه مقالات در زمینهی هوش اخلاقی به سایت زیر مراجعه فرمایید: http://www.metisblog.com اینستاگرام هوش اخلاقی: https://instagram.com/ethicalintelligence?utm_medium=copy_link
…
continue reading
44 episodes
Tous les épisodes
×قضاوت وقوع یک رخداد بیرونی و قضاوتی که در همان لحظه در مورد آن انجام می دهیم، عملا هیچ زمانی را براي تامل و درک درست از آن واقعه به ما نخواهد داد و اگر احياناً تفکری هم صورت بگيرد ، فقط براي توجيه في البداهه و سرسری از آن عمل یا پیشامد خواهد بود. بنابراین پیشامد بیرونی و قضاوت ما تقريبا همزمان صورت می گیرند، و به سختی می شود احساسی منفی را که موجب قضاوت سوگیرانه در ما می شود تشخیص داد. احساسات بخش اصلي چشم انداز دروني ما را تشكيل مي دهند، و اغلب در زير سر و صداي دايمي افكارمان غرق و در هم آميخته مي شوند بي آن كه لزوماً آگاهي روشني از آن ها داشته باشيم. بنابراین در اغلب مواقع توجهی به حضور این احساسات منفی مان نداريم، مگر در زماني كه بر حضور خودشان پافشاري كنند و راهي براي ناديده انگاشتن آنها نباشد. از این رو، این احساسات منفی می توانند ما را گرفتار اظهار نظر عجولانه و رفتار شتاب زده خودشان کنند. امروزه، اكثر متخصصان بر اين موضوع توافق نظر دارند كه احساس و تفكر يك زوج جدا يي ناپذیرند. احساسات منفی با افكاری که در ضمیر ناخودآگاه مان داریم همراه می شوند، كشمكش، نارضايتي، و بد بینی را در خودآگاه یا ایگوی ما نسبت به پیشامد هایی که در زندگی با آن ها مواجه می شویم بوجود مي آورند. در حقیقت، ایگو بلندگوی قضاوت های عجولانه و شتاب زده ای است که مولد آن عواطف، احساسات و افکار منفی هستند که در ضمیر ناخودآگاه شکل می گیرند و به شکل نفس اماره در گفتار و رفتار ما بروز می کنند. بنابراین تشخيص و تميز احساسات منفی، و همچنین تعيين هويت عوامل درونی و بیرونی که محرک این احساسات منفی و در نتیجه قضاوت های عجولانه در ما می شوند، نخستين مرحله در روند خودشناسی ما به شمار مي آيند. و اگر حداقل شناختی از خودمان نداشته باشیم، به سختي مي توانيم متوجه این گونه قضاوت های عجولانه در افکارمان بشویم و بدتر آن كه، بیشتركساني كه دور و برِ ما هستند نيز همين گونه عمل مي كنند، تا به حدي كه اين عمل طبيعي به نظر مي آيد. چنانچه زماني را به بررسي دقيق فرآيندهای ذهني مان اختصاص بدهیم ، بي ترديد از شمار چشمگير قضاو ت هايي كه در روابطِ هر روزه مان با ديگران ابراز مي كنيم، شگفت زده خواهيم شد. اکثر ما تبعات و تأثيرات سنگين قضاوت عجولانه را مي دانيم اما باز هم در غالب پیشامد ها یکسره تفكر و عقل سلیم را نادیده می گیریم و اختیار از دست مان خارج می شود. واقعا به چه دليل در غالب چنین پیشامدهایی نسبت به افکار و رفتارهای خودمان نا آگاهيم، اما بعضا وقتي از آن پیشامد فاصله می گیریم، با مرور مجدد و دقت بر روی جزئیات آن پیشامد، ناهنجار ي ها واشکالات کاری که انجام داده ایم، نمایان می شود؟ آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
خودبرتربینی شاید بعضی از ما با کمک تربیت اخلاقیای که کسب کردهایم، بتوانیم از قضاوت یا انتقاد و بدگویی دربارهی شخصی که رابطه ی خوبی با او نداریم و وجودش برایمان آزار دهنده است خودداری کنیم. ولی سرکوب این احساس منفی سبب از بین رفتن آن نمیشود و اگر روزی رفتار آزاردهندهی آن شخص شدت بیشتری پیدا کند، به احتمال زیاد احساس منفیای که وجود ما را فراگرفته است، قویتر هم خواهد شد. شاید به کمک نیروی اراده بتوانیم خودمان را به نیکگویی از آن شخص وادار کنیم و از آنچه رخ میدهد شکایت هم نکنیم.اما اگر این تلاشها از این مرحله فراتر نرود، نفس اماره در ما به اَشکال دیگری مانند دلسردی، ناامیدی، احساس بیعدالتی یا احساس برتری در مقابل آن شخص بروز خواهد کرد. بنابراین اگر چه هنگام طغیان نفس، سرکوب کردن آن کاری ضروری است، اما این روش مبارزه، به تنهایی کافی و مؤثر نیست. چون هر قدر هم تلاش کنیم، امیال یا به همان صورت قبل یا به صورتی جدید دوباره بروز میکنند. ما هر قدر بيشتر بتوانيم براساس موازين اخلاقي و با نيت معنوي زندگي كنيم و نگذاريم نقاط ضعف مأيوسمان كنند، به همان اندازه وجدان مان راحت تر ميشود و رابطه ي قوي تري با مبدأ الهی پیدا خواهيم کرد. اين فرايند سبب می شود كه به تدريج با محبت تر و نوع دوستانه تر عمل كنيم و كيفيت روابطمان با سايرين را بهبود بدهیم. در مقابل فشارها، مقاوم تر شويم و حتي در دوران سختي از زندگي خود رضايت بيشتري داشته باشيم.به جايي برسيم كه زندگي در اين جهان دوبُعدي، چه از نظر مادي و چه معنوي برايمان راحت تر شود و پيشرفت در هریک از اين دو بُعد به رشد بُعد ديگر هم كمک کند. این بر عهده ي خود ماست كه از موقعيت هاي زندگي بهترين استفاده را ببريم و بتوانيم عليرغم شكست هاي بسيار راهمان را ادامه دهيم. وقتی روی خودمان کار میکنیم مشاهده میکنیم که در اغلب اوقات نفس بطور مستقیم و واضح خود را نشان نمیدهد، بلکه به صورت علایم پنهان و عمیقی بروز میکند که باید آن علایم را شناسایی کنیم. در حقیقت وقتی یک عدم تعادل صفاتی در روان ما به مرحلة اختلال كاركردي برسد، اگر شناخت نسبی از خودمان داشته باشیم قادر خواهیم بود آثار و علائم بیماری روحی – روانی آن را در قالب بروز صفاتی چون خودخواهي، خودنمايي، غرور، يأس، طغيانهاي روحي، حسادت و عصبانیت بیمارگونه و بدبینی در فکر خودمان شناسایی کنیم. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
1 اپیزود ویژه: گفتگوی پوریا صحرانورد با فرزاد صباغپور در مورد کتاب در جستجوی هوش اخلاقی 23:24
23:24
Lire Plus Tard
Lire Plus Tard
Des listes
J'aime
Aimé
23:24رعایت اصول «اخلاقی» موضوعی تازه و یا ابتکاری جدید نیست و همواره با تعلیم و تربیت همراه بوده است. برای شناخت موانع درونی به یک هوشی فراتر از هوش عاطفی و اجتماعی نیاز داریم، هوشی که ما را در شناخت نقاط قوت و ضعفمان یاری میدهد و موجب خودشناسی میشود و آن «هوش اخلاقی» است. در این اپیزود ویژه از پادکست در جستجوی هوش اخلاقی، دکتر پوریا صحرانورد (ویراستار کتاب در جستجوی هوش اخلاقی)، و مهندس فرزاد صباغپور، مولف کتاب و گوینده پادکست، راجع به کتاب ت که به تازگی توسط انتشارات پندارتابان منتشر شده است، صحبت میکنند. برای تهیه کتاب در جستجوی هوش اخلاقی میتوانید از طریق راههای زیر اقدام نمایید: دریافت نسخه چاپی با ۱۰٪ تخفیف از وب سایت جیحون (کد تخفیف: INT10) دریافت نسخه الکترونیک از کتابراه و فیدیبو آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
غرور و خودبینی صفت غرور با هستی و احساس وجودی ما عجین شده است. بنابراین يك خصوصیت روانی نیست که فقط در بعضی از ما وجود داشته باشد و باقي ما فاقد آن باشیم. تشخیص صفت غرور کار سختی است. البته شاید بتوانيم بعضی علائم غرور را در خودمان تشخیص دهيم. اگرچه اين علایم در اشخاص مختلف، به اشكال متفاوتي بروز میکنند، ولی مهم این است که هیچکس از این صفت مبرا نیست. غرور ریشه در نداشتن شناخت كافي از خود دارد كه باعث میشود تصویر نادرستی از خودمان در ذهن مان بسازیم. به همین دلیل است كه گفته میشود منشأ غرور جهل است. یکی از علائم غرور، خودخواهی و خودبینی است كه باعث میشود معایب خودمان را نبینیم و برای خودمان اهمیت بیش از حد قائل بشویم و تصویری از خودمان بسازیم که مطابق با واقعیت نیست. شايد در حرف بگوییم كه فقط افراد ابله و خودبین خودشان را مرکز عالم میبینند اما در عمل، خیلی از ما رفتارها و احساساتی از خودمان نشان میدهیم، كه بر خلاف اين ادعاست. با اینکه زندگی مدام و به نحوی دردناک به ما یادآوری و گوشزد میکند که ما نه مرکز جهانیم و نه در رأس آن قرار داریم، با اين حال بهطرز خستگیناپذیری ميخواهيم این واقعیت را انكار كنيم. وقتی کسی از ما انتقاد میکند، حس خودبرتربینیمان را که اساس ارتباطمان با دنیاست، به چالش میکشد. به همین علت است که از آن شخص ميرنجيم، چون شخصیتی را که برای خودمان تصور كردهايم، پائین میآورد. از آنجاییکه غرور از توهم و فریب خود نشأت میگیرد، وظیفهي اخلاقی ما حکم میکند با واقعیت وجودیمان بیشتر آشنا شویم و از این طریق صفت تواضع را در خودمان رشد بدهیم. تواضع به ما امکان میدهد در مقابل فشارهای غرور مقاومت کنیم و جایگاه واقعیمان را در این دنیا بهتر ببينيم. اگر غرور را مترادف با جهل و از خودبیخبری بدانیم، فروتنی و تواضع مترادف با خودشناسی و مستلزم داشتن معرفت درست از خود است. اما چطور می شود صفت تواضع را در خودمان پرورش بدهیم؟ اولین قدم آن است که تشخیص بدهیم در توهم هستیم. انکار را کنار بگذاريم و به یاد بیاوريم که جایگاه واقعیمان در این جهان کجاست. ما بهترین، زیباترین، باهوشترین، بافرهنگترین، موفقترین و محبوبترین افراد نيستيم. ما اشتباه میكنيم، زياد هم اشتباه ميكنيم. بنابراین نيازي نيست ثابت كنيم در همهي امور توانايي و مهارت داريم، واضح است که نتيجهاي هم ندارد. بنابراین باید سعی کنیم از اشتباهاتمان درس بگيريم تا بتوانیم در زمینه کسب صفت تواضع پیشرفت کنيم. البته باید قبول کرد که هر یک از ما صفات مثبت و تواناییهایی داریم. اما نباید به خاطر داشتن آن صفات دچار توهم بشیم و برای خودمان ارزش بيش از حد قائل شویم، چون كه ممکن است در يك لحظه همهي آنها را از دست بدهیم. بنابراین اگر همکار یا دوستی را میبینيم که در محیط کار موقعیتي بهتری از ما دارد، نباید از او بدمان بیاید یا به آن حسادت کنیم و یا موقعيت او را بیعدالتی بدانيم. بلکه باید برای او خوشحال باشيم و خودمان هم كوشش كنيم كه پیشرفت کنيم. باید در نظر داشته باشیم که این یک قاعده و قانون کلی معنوی است، یعنی وقتی کسی نتواند عیب خودش را ببیند، آن عیب مثل سرطان، روح اش را مریض و بیمار خواهد کرد. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
مهمترین وظیفه مغز تضمین بقای انسان است، حتی در بدترین شرایط بقیه وظایف برای مغز فرعی محسوب می شوند. تنفس، خوردن، خوابیدن، دفع ادرار و مدفوع برای بقای انسان بسیار حیاتی هستند، اما وقتی پیچیدگی های ذهن و رفتار را در نظر می گیریم، اهمیت این موارد حیاتی به راحتی نادیده گرفته می شوند. مغز از پایین به بالا تکامل پیدا کرده است، یعنی ابتدا مغز غریزی یا ساقه مغز، سپس مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک طی میلیون ها سال پدید آمده است. مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک، مجموعه ای از سازه های عصبی ابتدایی است که در مرکز مغز قرار دارد و رفتارهای احساسی و هیجانی و محرکهای انگیزشی بدن را در ارتباط با بقای نفس ایجاد و تنظیم میکند. این هیجانات شامل شناسایی تهدید، خشم، ترس، لذت، وامثال آن است. علاوه بر این، بسیاری از ساختارهای عصبی مغز عاطفی، نقش مهمی در فرایند حافظه، ذخیرهسازی اطلاعات وسیستم بویایی دارند. یکی از عواملی که مغز عاطفی یا سیستم لیمبیک را به مرکز احساسات و واکنشهای هیجانی تبدیل کرده است، قرار گرفتن مغز عاطفی در مجاورت مغز عقلانی وشناختی است. مغز عقلانی و شناختی که جوانترین بخش مغز محسوب می شود، طی فرآیند تکامل، میلیون ها سال بعد از پیدایش مغز غریزی و عاطفی به شکل لایه ای بیرونی بر روی آن ها پدید آمده است. مغز عقلانی و شناختی، به عنوان مركز اجرايي، احساسات اوليهي پردازششده توسط مغز غریزی و عاطفي را تجزيه و تحليل ميكند و با تبديل آنها به ادراك، تصميمات و قضاوتها، اعمال و رفتار آگاهانهي ما را بر مبناي آن ها سازماندهي ميكند. مغز شناختی براي مواجههي عاقلانهتر با دنيا، از استدلال و منطق استفاده ميكند و به ما توانایی معنی بخشیدن به حجم وسیعی از اطلاعاتی که از محیط دریافت می کنیم را می دهد. به محض اينكه از خودمان سئوال ميكنيم: چرا فلانكس را دوست داريم؟ يا چرا از فلانكس متنفريم؟ افکار شناختی ما وارد میدان می شوند تا با بررسی افکار عاطفی که از اميال، انگيزشها و عواطف مغز غريزي و عاطفي مان سر چشمه می گیرند، تصمیم نهایی را بگیرند. تقابل و گفتگوي بيپايان ميان جریان افکار مغز غريزي و عاطفي، و جریان افکار شناختی مغز عقلانی ما در تمام لحظات و در قالب مكالمهاي دروني، در ذهن و روان ما در حال ارسال و دريافت است. اما از آن جایی که انسان به لحاظ خلقتی فطرتا یک موجود دو بعدی و معنوی است و جسم زیستی در حقیقت ابزاری برای روح یا من واقعی اش به حساب می آید، بنابراین افکار عاطفی و شناختی می تواند علاوه بر منشای جسم و محیط زندگی این دنیا، و از روح و دنیای دیگر هم سرچشمه بگیرد. در حقیقت روح هم ارگانیزمی مشابه ارگانیزم جسم زیستی دارد، ودارای مغز، عقل، ذهن وحافظه خاص خودش است. ذهن روح هم می تواند بر اساس احساسات، امیال، افکار ودانسته هایی که دارد افکار عاطفی وشناختی متفاوتی نسبت به یک رویداد و پیشامد بیرونی داشته باشد. عقل جسم زیستی که ما آن را عقل عادی هم می نامیم، همه چیز را فقط از دیدگاه خاص مادی اش تجزیه و تحلیل میکند. این در حالی است که، عقل روح، که آن را عقل سلیم می نامیم، هر چیزی را علاوه بردیدگاه مادی، از بعد معنوی نیز مورد بررسی قرار می دهد. در حقیقت از بدو تولد، مغز ما مدام تحت تاثیر دو جریان فکری – افکار عاطفی و افکار شناختی قرار می گیرد که هم زمان منشای آن می تواند از جسم و این دنیا و روح و دنیای دیگر باشد. بنابراین اين خود ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم به پیام كدام بخش از این جریان های عاطفی و شناختی توجه کنیم و عمل کنیم. در اغلب مواقع، وقتی با اتفاقاتی مثل یک تصادف، بر کنار شدن از کار، وخامت وضعیت مالی و رفاهی، مبتلا شدن به یک بیماری، مشکلات شخصی و خانوادگی، مشکلات روابط کاری در محیط کار و غیره، مواجه می شویم، مغز غریزی و عاطفی جسم که به دنبال تامین خواسته های غریزی، تمایلات، گرایشها و نیازهاي مادی اش است، دائما این خواسته ها را به فکر و روانمان تحمیل می کند و فکر ما را آشفته می کند. طبیعتا وقتی اتفاقات و رویدادهای روزمره زندگی، مطابق با خواسته ها و تمایلات مغز غریزی و مغز عاطفی پیش نمی رود، افکار عاطفی از کنترل خارج شده رايجي مثل اضطراب، ترس، عصبانيت و يا حزن و اندوه را در ما ایجاد می کند، و خود این اختلال نیز سبب می شود انرژی و افکار مضری که به آن نفس اماره گفته می شود در سطح ایگو یا عقل عادی ما بروز کند. نفس اماره، آن جزء از وجود ماست كه به پافشاري در ارضاي تمايلات آني خودش ادامه مي دهد ومي خواهد ما را به جهتي بكشاند كه بر خلاف اصول اخلاقی- عمل كنيم. انرژی منفی نفس اماره مي تواند در قالب صفات منفی چون غرور، حسادت، بدبینی، عصبانیت وخود برتربینی عقل عادی ما را تسخیر کند ومنجر به افكار، احساسات واعمال منفی درما شود. ما فقط از طریق خودشناسي مي توانيم از بروز این صفات منفی در احساسات، افکار واعمال مان آگاه شويم ودر نتیجه از اين آگاهي براي بهتر عمل كردن استفاده كنيم. البته اگر بخواهيد از اصول اخلاقی در مبارزه با نفس اماره استفاده كنيد، نفس اماره هم سعي ميكند همان اصول را بر ضد شما به كار ببرد. به طور خلاصه، هر كدام از توانايي ها وصفاتي كه در شما هست، به هر نحوي كه آنها را پرورش داده باشيد، مي تواند به عنوان يكي از ابزارهای بالقوه ي نفس اماره نیز درآيد. مثلا اگر شما از اراده ي قوي برخوردار باشيد، نفس اماره ي شما هم از آن نيرو بهره مند است. اگر شما هوشمند باشيد، او هم هوش بسياري دارد. اگر شما ابتكار داريد، بدانيد كه او هم ابتكارهاي خاص خودش را دارد. اما اگر کسی عقل سلیم پرورش یافته داشته باشد و یک رویداد بیرونی را بر اساس اصول صحیح اخلاقی - الهی و از هر دو جنبه مادی و معنوی مشاهده، تعبیر و تفسیر کند، امکان این که قضاوت واقع بینانه و منصفانه ای از وقایع داشته باشد، خیلی زیاد خواهد بود. اما از آن جایی که اصولا هیچ مخلوقی در بدو پیدایش نه بالغ است و نه کامل، عقل عادی و عقل سلیم انسان نیز از این قانون گریز ندارند. بنابراین هر کس وظیفه دارد علاوه بر رشد دادن عقل عادی، عقل سلیم اش را هم با کسب تحصیلات و تجربیات زندگی رشد بدهد. اما در عمل چگونه می توان عقل سلیم را در خود رشد داد؟ آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
تجربه خروج روح از بدن از قرن نوزدهم، محققین بسیاری در مورد آنچه که امروز به آن« تجربهی نزدیک به مرگ» میگویند، گزارشهایی دادهاند. با این حال تا اواسط سالهای ۱۹۷۰ این موضوع به صورت عام مطرح نشده بود. در سال۱۹۷۵، شخصی به نام دکتر مودی متوجه شد فردی به نام جرج ریچی به علت ایست قلبی ناشی از ابتلا به ذاتالریه، به مدت نُه دقیقه از جسم فیزیکی خودش خارج شده و چیزی شبیه خوابی عجیب و تکان دهنده را تجربه کرده است. جورج ریچی موجود نورانی را ملاقات کرده بود و در آن مدت چنان حالت صلح، آرامش و خوشی را تجربه کرده بود که توصیف آن با کلمات امکانپذیر نبوده است. پانزده سال بعد از این موضوع، دکترمودی از دانشجویی میشنود که او هم تجربهای مشابه تجربهی جورج ریچی را داشته است. دکتر مودی این دو تجربه را برای چند گروه از دانشجویانش تعریف کرد و متوجه شد که در هر گروه لااقل یک نفر چنین چیزی را تجربه کرده است، اما جرات ابراز آن را نداشته است. همچنین چند پزشک که طی عملهای جراحی شاهد حوادث مشابهی بودهاند آن را برای دکتر مودی بازگو کردند. این امر انگیزه ای شد تا دکتر مودی به تحقیق بیش از 150 مورد تجربه نزدیک به مرگ افراد دیگر بپردازد و نتایج تحقیقات خودش را در کتابی با نام "زندگی پس از زندگی" یا Life After Life ارایه بدهد. اکثر کسانیکه مرگ را از نزدیک تجربه کرده اند، احساس می کنند از جسمشان جدا می شوند و در وضعیتی شناور، شاهد اتفاقاتی هستند که اطراف شان رخ می دهد. آنها این تجربه را به در آوردن لباس یا پوسته ای سنگین تشبیه می کنند، که پس از آن آزادانه به حرکت در می آیند و از پوسته ی قدیمی شان رها می شوند. افرادی که پیچیده ترین تجارب خروج از جسم را پشت سر می گذارند، می توانند جزئیات کامل اتفاقی را که برای جسمشان رخ داده توصیف کنند، و نکته ی جالب این است که این افراد اکثرا خودشان را بخشی از چیزی می دانند که در بالا قرار گرفته، نه جسمی که در آن پایین دراز کشیده است. یکی از ثابت ترین مشخصات در توصیفات افرادی که مرگ را لمس کرده اند، دیدن یک تونل نور است. گرچه به طریق های مختلفی توصیف شده است. این افراد علاوه بر دیدن تونل نور، به موجودی نورانی و درخشان هم اشاره کرده اند. همه این افراد اعم از مذهبی یا غیر مذهبی این موجود را سرشار از عشق، لطف و مهربانی، که دیگران را قضاوت نمی کرده است، توصیف کرده اند. اما اگر حقیقت ما روح است، پس در اين دنيای خاکی چه می کنیم؟ اصل وجود انسان يا« خود» اساسا يك ارگانيزم روحي - رواني است كه موقتا در يك جسم بيولوژيكي و در این دنیای خاکی سكنا گزيده است. همین ارگانيزم روحي – رواني یا خود است که به انسان هويت ميبخشد، در او ايجاد فكر ميكند، باعث ميشود احساس كند كه هست و پس از مرگ هم باقي ميماند. بنابراین دنياي خاکی حالت يك گذرگاه را دارد و محلي است كه روح در آن آموزش لازم براي رسيدن به رشد روحی را ميبيند. در حقیقت زندگي مادي براي كسي كه بداند چگونه از آن بهرهبرداري كند يك معدن طلاي ناب محسوب می شود. اما از آنجايي كه به انسان كمي اختيار عطاء شده است، هر چه از خوب و بد برايش پيش بيايد نتيجة اعمالي است كه يا در اين زندگي و يا در زندگی های متوالی قبلی مرتكب شده است. خود اين اصل، نتيجة رحمانيت خداوند است. چرا که خداوند براي تربيت و به كمال رساندن روح ما عكسالعمل اعمال و نيات را به خود ما برميگرداند. پس بايد دنيا را با نظري مثبت نگريست چون هر چه پيش ميآيد جنبة آموزش دارد. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
امروزه روانشناسی شناختی، حافظه را فرآیند ذخیرهسازی اطلاعات و تجربیات، برای بازیابی احتمالی در مقطعی در آینده میداند، که فرآیند تفکر و حل مسئله بهشدت به فرآیند تداعی حافظه در گذشته متکی است. اما در فرآیند تداعی و فراخوانی حافظه، پديدهاي به نام دژاوو وجود دارد، که علیرغم مساعي فراوان دانشمندان و محققان مغز و اعصاب و روانشناسان شناختی، هنوز بهصورت معما باقی مانده است. كسانی که «دِ ژا وو» را تجربه کردهاند، آن را بهعنوان حس آشنایی شدیدی نسبت به مكاني، رويدادي، يا كسي که اصلاً نميبايست برایشان آشنا باشد، توصیف می کنند. كلمهي «د ژا وو» كلمهاي فرانسوی به معنای «از پيش دیدهشده»، یا «آشناپنداری»، است که برای اولین بار در سال 1876 در کتاب روانشناسی آینده، توسط امیل بوراک، فیلسوف و روانشناس فرانسوی مطرح شد. «د ژا وو» يك وضعيت ذهني است، که در آن فرد پس از مشاهدهي يك صحنه یا شنیدن يك مکالمه، احساس میکند قبلاً آن صحنه را دیده، یا آن مکالمه را شنيده است. کریس مولن، استاد روانشناسی شناختی و عضو ارشد انستیتوی دانشگاه فرانسه معتقد است «د ژا وو» یکی از پیچیدهترین و ذهنیترین وضعيتهای حافظه است، این جنبه از عملکرد حافظه تا همین اواخر از جانب روانشناسان شناختی نادیده گرفته شده بود. در تحقیقات رسمی اعلام شده است كه حدود هشتاد و پنج درصد افراد، در زندگي حداقل یک بار «د ژاوو» را تجربه کردهاند. اکثر این افراد، این پدیده را حسی غیرمنتظره و زودگذر و با اسرار ماورایی مرتبط میدانند. اما اين پديده به همان اندازه که کنجکاوی افرادی را برانگيخته که آن را تجربه کردهاند، دانشمندانی را هم که در این زمینه تحقیق میکنند، به چالش کشیده است. هانری برگسون، یکی از مشهورترین فلاسفهي فرانسوی اواخر قرن نوزدهم و برندهي جایزهي نوبل ادبیات معتقد است ما در پدیدهي «د ژا وو»، با یک ناهنجاری یا نوعي انحطاط در حافظه مواجه نيستیم. بلکه با خاطرات ذخیرهشده در حافظهي بلندمدت مواجهیم، که در حالت عادي در دسترسمان قرار ندارند و از ذهن خودآگاهمان پنهان هستند. به اعتقاد او به همین دلیل است که پدیدهي «د ژا وو» مدام در زندگی ما بروز نميكند و فقط بعضي افراد، آن هم در زمانهایي خاص، آن را تجربه میکنند. طبق استدلال او، «د ژا وو» بخشی از خاطرات ذخيرهشده در حافظهي روح است، که در لحظهاي خاص و با قرار گرفتن در شرایطی خاص، بهطور غیرارادی در ذهن خودآگاه ما تداعی میشوند. از نظر برگسون، این لحظهي خاص، نقطهي تلاقی بین حافظهي روح و حافظهي مغز است. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
فرا روانشناسی بسیاری از بیماران روانی با افسردگی شدید یا با فوبیای غیرمنطقی از مکان های بلند یا ترس از غرق شدن، یا از آتش مواجه هستند و مشکلات جسمی و عاطفی جدی در زندگی کنونی این بیماران وجود دارد. اما آنچه در مورد این احساسات گیج کننده است این که هیچ ارتباطی بین این ترس ها با تجربیات زندگی امروز این اشخاص دیده نمی شود. بطور مثال زنی که هرگز دچار سوختگی جدی در این زندگی نشده بود، اما از آتش می ترسید، در یکی از زندگی های گذشته اش در آتش سوخته بود. یا مردی که از جمعیت وحشت زیادی داشت، مشخص شد که دریکی از زندگی گذشته در شورشی زیر دست و پای جمعیت مانده است. مرد جوانی که از پرواز می ترسید، در زندگی قبلی اش در جنگ جهانی دوم به عنوان یک خلبان جنگنده سرنگون شده بود. از منظر درمان از طریق زندگی های گذشته، چیزهایی که این بیماران از آنها می ترسند، ، به هیچ عنوان تعجب آور نیستند. چون این اختلالات روانی، آثار و بقایای به جا مانده از ترسها و تروماهای تجربه شده درزندگیهای گذشته این بیماران است که در حافظه ناخودآگاه روحی آنها ذخیره شده است و بصورت ژنتیک روحی در آمده است. در دهه 1950، روانکاوان تلاش می کردند با استفاده از روش کلاسیک روانکاوی فروید، و از طریق هیپنوتیزم به منشای اختلالات روانی آن ها در دوران کودکی بیماران پی ببرند. اما این روانکاوان اغلب با کمال تعجب و شگفتی، شاهد مرور خاطرات زندگی های گذشته مراجعه کنندگانشان بودند. در آن زمان، اکثر این روانکاوان برای از دست ندادن شهرت، اعتبار و احتمالاً شغل خود، خاطرات زندگی گذشته بیماران خود را جایی مطرح نمی کردند و ترجیح می دادند در مورد آن سکوت کنند. اما با شروع نیمه دوم قرن، برخی از پیشگامان شجاع شروع بازگو کردن تجربیات زندگی های گذشته بیماران خود کردند. معدودی از این روانشناسان و روانپزشکان، برخی از اختلالات روانی و ترس های به ظاهر غیرمنطقی بیماران را پیامد و عکس العمل ناشی از سانحه و ترومای که آنها در زندگی های گذشته شان تجربه کرده بودند، می دانستند. به این ترتیب بر خلاف ادعای برخی از فلاسفه که ذهن در بدو تولد یک "لوح پاک" می دانند، امروزه بیشتر محققان فرا روانشناسی اذعان دارند که بیشتر اختلالات روانی ما ناشی از مشکلاتی است که با آنها متولد شده ایم. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
روان پزشکی قبل از عصر روشنگری، اختلالات روانی و رفتاری انسان را به جادو، جادوگران، ارواح شیطانی و جنزدگی نسبت میدادند. اما در قرن نوزدهم بود که برای اولین بار دانشمندان فرانسوی و آلمانی با رویکردی علمی شروع به مطالعهي رفتار انسان کردند. متعاقب آن، بهموازات شکلگیری پارادایمهای روانشناسی، رویکرد جدیدی در شاخهای از پزشکی تحت عنوان روانپزشکی در حال ظهور بود. روان پزشکان معتقد بودند علت بروز اغلب بیمارهای روانی، انحراف مغز از یک تعادل شیمیایی است. دکتر کُلک نویسندهي کتاب «آثار ماندگار تروما» در این رابطه مینویسد: من هم مانند سایر همکاران روانپزشکم باور داشتم که راهحل مناسب برای درمان بیمارهای روانی، استفاده از محصولات شیمیایی است و مشتاقانه انقلاب دارویی را پذیرفته بودم. در آن مقطع، من به عنوان بخشی از اولین تیم تحقیقاتی آمریکایی بودم که داروی ضد روانپریشی کلوزاریل را روی بیمارانی که از نظر روانی وضعیت بحرانی داشتند آزمايش میکردیم. تأثير دارو روی بعضی از بیماران معجزهآسا بود. كسانی که بیشتر عمرشان را در بیمارستان روانی سپری کرده بودند، اکنون میتوانستند به آغوش خانواده و اجتماعشان بازگردند. این نتایج شگفتانگیز ما را خوشبین کرده بود که سرانجام خواهیم توانست بر مصائب بیماران روانی غلبه کنیم. شواهد حاكي از آن بود که میزان غیرمتعادل ترشح نوراپینفرین با افسردگی و ترشح دوپامین با اسکیزوفرنی مرتبط است. ما اميدوار بوديم که بتوانیم داروهایی بیشتری را برای درمان ناهنجاریهای مغزی خاص تولید کنیم. بسیاری از ما روانپزشکان، از فكر تبدیل شدن به «دانشمندان واقعی» هیجانزده بودیم و به دنبال کشف ریشههای اختلالات روانی در ناهنجارهایی مغزی، نظریههای گیجکنندهي فلسفه ای اشخاصی مانند فروید و یونگ را کنار گذاشته بودیم. اگرچه امروزه داروهای روانپزشکی به رکني اصلی در فرهنگ ما تبدیل شده است، اما متأسفانه امید به ریشهکن کردن اختلالات روانی توسط داروهایی شیمیایی، هرگز بهطور کامل محقق نشده، چون معلوم شده که استفاده از این داروها، پیامدهای مشکوکی به همراه داشته است. مثلاً اگر داروهای ضد افسردگی به اندازهای که ما تصور میکردیم مؤثر بودند، قاعدتاً امروز میبایست بیماری افسردگی در جامعهي ما به يك مشكل جزئي تبدیل میشد. اما در عوض نهتنها امروزه با افزایش استفاده از داروهای ضد افسردگی مواجه هستیم، بلکه تعداد پذیرش بیماران مبتلا به افسردگی در بیمارستانها هم کاهش نیافته است. تعداد بيماران تحت درمان افسردگی، در دو دههي گذشته سه برابر شده است. متأسفانه پس از گذشت چهار دهه از فعالیت تحقیقاتی هزاران پژوهشگر توانا و صرف میلیاردها دلار هزینه، هنوز دانشمندان حوزهي روانپزشکی بهغیر از بیماریهایی مانند آلزایمر، که دخیل بودن ناهنجاریهای مغزی در بروز آنها از مدتها پیش محرز شده، هنوز نتوانستهاند علت باقي اختلالات روانی را در مغز پیدا کنند. در مورد سایر اختلالات روانی هم، تا به امروز هنوز به هیچ آزمایش یا روش تصویربرداری دست پیدا نکردهایم که بتواند به تشخیص قطعی آنها کمک کند. قاعدتاً مغز مبتلايان به اختلالات شخصیت دوقطبی یا اوتیسم، باید با مغز سایر افراد متفاوت باشد. اما اسکنهای مغزی و کالبدشکافی این بیماران، تنها حاكي از تفاوتهایی بسیار جزئی است. بعضی از دانشمندان معتقد بودند که ابتلا به اختلالات اسکیزوفرنی، شخصیت دوقطبی و اوتیسم تا حد زیادی بستگی به ژن افراد دارد و همین امر باعث شده بود كه بسیاری از متخصصان اميدوار شوند كه عوامل ژنتیکی دخيل در این بیماریها بهزودی کشف شوند. اما تحقيقات بعدی نشان داد هیچ ترکیب ژنتیکی با تأثیر زیاد روی این اختلالات روانی وجود ندارد و امید به تشخیص بر اساس علوم ژنتیک هم تاکنون به سرانجامی نرسیده است. این مهمترین و در عین حال دلسردکنندهترین کشف در تاریخ روانپزشکی است. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
اپیزود سی و پنجم نگرش روانشناسی شناختی فلاسفه از دیرباز به فرآیندهای شناختی توجه نشان میدادند. اما اولین تحقیقات علمی در زمینهی فرآیندهای شناختی ذهن، در اواخر قرن نوزدهم توسط ویلهلم وونت انجام گرفت. در سال 1920 و با ظهور نظریهی رفتارگرایی، فرآیندهای شناختی ذهن کنار گذاشته شدند و رفتارهای انسان صرفاً بر مبنای الگوی محرک-واکنش تعریف شد. سی سال بعد، یعنی در دههی 1950، با پیشرفت تکنولوژی و پیدایش کامپیوتر، عملکرد مغز انسان با کامپیوتر مقایسه شد و پرسشهای تازهای در روانشناسی مطرح شد: اینکه اطلاعات چطور در مغز پردازش میشوند؟، موضوعات چطور به یاد میآیند و آیا شیوهی ذخیرهسازی مطالب در حافظهی انسان، مشابه روش ذخیرهسازی اطلاعات در حافظهی کامپیوتر است؟ از آنجا که نظریهی رفتارگرایی نمیتوانست با استفاده از نگرش محرک-واکنش به این سئوالات پاسخ دهد، تدریجاً اعتبارش را از دست داد و فرایندهای مربوط به ذهن بار دیگر در قالب اصطلاحات ملموس در علم کامپیوتر و نگرش جدید روانشناسی شناختی، مورد توجه قرار گرفتند و اهمیت یافتند. روانشناسی شناختی علمی است که روی فرایند پردازش اطلاعات در ذهن مطالعه و تحقیق میکند. این علم هم مانند علم روانکاوی، به فرایندهای درونی ذهن انسان توجه دارد اما برخلاف نگرش روانکاوی، که بر امیال، نیازها و تعارضات نهفته در ضمیر ناخودآگاه میپردازد، روانشناسی شناختی به عواملی مانند توجه، ادراک، حافظه، زبان، خلاقیت، حل مسئله، هیجانات و سایر مواردی توجه دارد که در پردازش اطلاعات در ذهن دخالت مستقیم دارند و بر فرآیند شناخت تأثیر میگذارند. تحقیقات روانشناختی نشان میدهند که شدت گرفتن هیجانات منفی، بهطور سیستماتیک عوامل شناختی مانند توجه و حافظه را دچار سوگیری شناختی میکند، که پیامد آن، تحریف ذهنی ما در تفسیر یک رویداد عینی است. هر نوع سوگیری و اختلال در فرآیند شناخت، منجر به محدودیت وسعت دید ما در بررسی همهجانبهی مسائل و حل آنها در زندگی روزمره میشود. در فرآیند شناخت، ما با زنجیرهی پیوستهای از علت و معلولها و عواملی مواجه هستیم که روی یکدیگر تأثیر میگذارند. مثلاً هیجانات و عواطف منفی، وضعیت خلقی ما را تغییر میدهند و در نتیجه خلق و خوی ما را منفی میکنند. خلق و خوی منفی به نوبهی خود، توجه ما را نسبت به مسئلهای که لازم است بهطور عقلانی روی آن تمرکز کنیم، کاهش میدهد. طبیعتاً در چنین شرایطی دیگر نخواهیم توانست مسئله را بهصورت منطقی و به کمک عقل سلیم تحلیل و حل و فصل کنیم. خطر و پیامد آن، اشتباه در قضاوت و متعاقباً خطا در تصمیمگیری درست خواهد بود. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com…
1 34- رویکرد روانشناسی رفتارگرایی 18:05
18:05
Lire Plus Tard
Lire Plus Tard
Des listes
J'aime
Aimé
18:05رویکرد روانشناسی رفتارگرایی در سال 1913، علیه دو نگرش قبلی روانشناسی، یعنی نگرش دروننگری ویلهم وونت و همچنین نگرش کنشگرایی ویلیام جمیز، انقلابی شکل گرفت. این جنبش تازه، نگرش رفتارگرایی نام گرفت و رهبر آن یک روانشناس جوان امریکایی به نام دکتر جان بی. واتسون بود. زمانی که واتسون نگرش رفتارگرایی را ارائه داد، نظريات اثباتگرایی، ماشینگرایی و مادهگرایی در جامعه نفوذ قوی داشتند. تأثیر نفوذ اثباتگرایی و مادهگرایی در جامعه به اين دليل بود، که روانشناسیِ رفتارگرایی، صرفاً متكي بر عينيات یعنی دیدن، شنیدن و لمس کردن بود. نگرش رفتارگرایی، انسان را یک ماشین ميدانست و اعتقادی به آگاهی، ذهن و روح نداشت. بنابراین فرآیند دروننگری ذهن را کاملاً بیاساس و بیربط میدانست و همهي مفاهیم و اصطلاحات ذهنگرایانهي نظرات قبلی را یکسره منتفي دانست. از طرف دیگر، رفتارگراییِ متأثر از نظریهي تکامل داروین، بر اين اعتقاد بود که هیچ تفاوت و مرز بنیادینی بین حیوان و انسان وجود ندارد. پس میشود از طریق مشاهدهی رفتار حیوانات، رفتار انسان را هم پیشبینی کرد. به بیان دیگر، به اعتقاد واتسون، دلیل رفتار موشها، دلیل همان رفتار در انسانها بود. روانشناسان رفتارگرا، روپوشهای سفید میپوشیدند و در آزمایشگاههایي مملو از قفسهای موشهای سفید کار میکردند. در واقع روانشناسی رفتارگرایی، روانشناسی موشهای سفید بود. واتسون بعد از خواندن گزارش هانس باهوش، آن مقاله را بازنگری کرد و گفت با کار کردن روی هوش حیوانات، میشود رفتار آنها را بهطور شرطی تغییر داد و از این طریق آنها را آموزش داد. در اوایل دههی ۱۹۰۰، ایوان پاولوف دانشمند روسی برندهي جایزهي نوبل، به فرایند هضم غذا در بدن علاقهمند شد. او در آزمایشاتش پودر گوشت در دهان سگ میریخت و این کار او باعث ترشح بزاق در دهان سگ میشد. پاولوف مشاهده كرد حتی زماني كه از غذا خبری نیست، بزاق دهان سگ ترشح میشود. مثلاً سگ حتی وقتی فقط ظرف غذا را میبیند، بزاقش ترشح میشود. حتی دیدن فردی که برایش غذا میآورد، یا حتی صدای بسته شدن در هنگام آوردن غذا هم، برای سگ غذا را تداعی میکند، در نتیجه بزاقش ترشح میشود. بنابراین پاولوف نتیجه گرفت که فقط خود غذا نیست که بهعنوان محرک منجر به این واكنش یعنی ترشح بذاق دهان سگ میشود. او دريافت که تداعی این صحنهها و صداهای که با آوردن غذا همراه است هم، باعث نوعی یادگیری در سگ میشود و نام اين نظريه را شرطیسازی کلاسیک گذاشت. جان واتسون معتقد بود همهچیز، از گفتار گرفته تا واكنشهای احساسی، بهسادگی در قالب الگوهای «محرک-واكنش» و مطابق با فرآیند شرطیسازی کلاسیک، قابل توضيح هستند. او نتیجه گرفت که تمام تفاوتهای رفتاری در افراد، به دلیل تجارب مختلف مربوط به فرآیند یادگیری شرطیسازی در آنها، به وجود آمده است. مثلاً اگر دانشآموزي در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار بگیرد، ياد ميگيرد كه مدرسه با ترس مرتبط و همبسته است. این امر توضيح ميدهد که چرا بعضی از دانشآموزان در طول تحصیلاتشان، نسبت به دروسي مشخص، تنفر و بیزاری خاصی از خود نشان میدهند. دليل اين امر ميتواند تحقیر یا مجازات دانشآموز توسط معلم آن درس باشد. آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/CirSJyLtAz6/?igshid=YzA2ZDJiZGQ= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: https://www.metisblog.com…
تا اواسط قرن هجدهم فلاسفهي اروپایی، همچون فلاسفهي یونان در پی یافتن ماهیت وجودی انسان بودند. در آن زمان روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه شناخته میشد. جورج برکلی، دیوید هیوم و دیوید هارتلی، سه تن از همین فلاسفه بودند که با پیروی از نظریهي «تداعی افکار»، که توسط جان لاک مطرح شده بود، معتقد بودند ما هنگام تولد هيچ دانشی نداریم. اما با رشد تدریجی و با انباشت تجارب سادهي حسی و ادغام و تداعی این تجارب، افکار انتزاعی پیچیدهتر را در ذهن میسازیم. این فلاسفه، ذهن انسان را مشابه یک ماشین در نظر میگرفتند، که با همان شیوهي مکانیکی ساعت کار میکند و در اثر تحریک نیروهای مادی خارجی، حسهای ما برانگیخته میشوند و احساسات ساده را در ما ایجاد میکنند. نهایتاً این احساسات ساده با نیروهای مادی درونی ادغام میشوند و بهصورت منفعل و بدون دخالت ارادهي ما، در ذهنمان تداعی میشوند. در این دیدگاه، ذهن انسان وجودی منفعل محسوب ميشد، که تحت تأثیر محرکهای خارجی قرار داشت و فرد بهطور خودکار به این محرکها واكنش نشان میداد و در نتیجه نمیتوانست بهصورت ارادی عمل کند. بدیهی است كه «اختيار» در این نظریه جایی نداشت، چون ذهن فاقد هر گونه عملكرد ابتکاری بود و تداعی فکر هم یک فرآیند خودکار و انفعالی محسوب میشد. روح ماشینگرایی نهتنها بر فلسفه، بلکه بر زيستشناسي هم سلطه داشت و دانشمندان قرن نوزدهم معتقد بودند همهي پدیدهها را میشود با قوانين حاكم بر ماده توضيح داد. تحقيقات هرمان لودویگ فون هلمهولتز، فیزیکدان و زيستشناس آلمانی در مورد بینایی و شنوایی هم، نمايانگر این ایده بود که ذهن هم کاملاً مکانیکی عمل میکند. به این ترتیب، در نیمهي دوم قرن نوزدهم، مادهگرایی، ماشینگرایی و تجربهگرایی، محورهاي اصلی انجام آزمایشات علم زيستشناسي بودند. دانشمندان امیدوار بودند که از این راه بتوانند زيستشناسي را هم به فیزیک و نهایتاً به ذهن ارتباط دهند. تا اواخر قرن نوزدهم، فلسفه با تمام توان كوشيده بود ماهیت انسان را با نظریههای ماشینگرایی خود توضيح دهد. يك اقدام آزمايشگاهي لازم بود تا این نظریه را به واقعیت علمی تبدیل کند. در اواسط قرن نوزدهم شخصی به نام ویلهلم وونت پس از دریافت درجهي دكترا در پزشکی، به تحقیق در زيستشناسي علاقهمند شد. او در آن زمان شاگرد هلمهولتز بود و به همراه استادش تحقيقاتی را در زمينهي زيستشناسي حواس انجام داده بود. اما وونت برخلاف فلاسفهي قرن هجدهم، که ذهن را فاقد عملكرد ابتکاری و تداعی فکر را یک فرآیند مکانیکی، خودکار و انفعالی ميدانستند، معتقد بود ادراک و آگاهی انسان در ساماندهي محتوای ذهني او، فعالانه و ارادی عمل میکنند. از نظر او تفاوت عمده میان تداعی منفعل، و ادراک آگاهانه این است که در ادراک آگاهانه، اراده و نیت فرد دخالت دارند و ادراك آگاهانه تنها نیازمند توجه فرد است. این تأکید و توجه وونت بر اراده، باعث شد نظام فکری او را «ارادهگرایی» بنامند. ارادهگرايي بیانگر عمل داوطلبانه و بر مبناي قصد و نیت فرد است. وونت نتیجهگیری کرد: احساسات و ادراکات درونی، دو مؤلفهای هستند كه آگاهی را تشکیل میدهند. او قصد داشت مانند دیمتری مندلیف شیمیدان روسی كه جدول تناوبی عناصر شیمیایی را تدوين كرده بود، ذهن را هم به عناصر و اجزاي تشکیلدهندهي آن، یعنی احساس و ادراک، تجزیه کند. آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/CiHLHEJtwtJ/?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: https://www.metisblog.com…
1 32- پراکندگی آرا در علم روانشناسی 23:14
23:14
Lire Plus Tard
Lire Plus Tard
Des listes
J'aime
Aimé
23:14پراکندگی آراء در علم روانشناسی علم روانشناسی قدمت طولانی دارد و ریشههای آن را میشود در فلسفهي یونان باستان تا سدهي چهارم و پنجم پیش از میلاد در آثار اندیشمندانی مانند سقراط، افلاطون و ارسطو دنبال کرد. روانشناسی یا psychology از لحاظ لغوی، از دو واژهي psyche به معنای روح یا ذهن و loges به معنای شناخت تشکیل شده است. بنابراین روانشناسی در فلسفهي یونان، در اصل به معنای شناخت روح یا ذهن بوده است. واژهي روح در يونان باستان و در دوران سقراط، افلاطون و ارسطو مفهومي دقيق داشته است. روح، در برگيرندهي كل مفاهيم مربوط به انسان بوده است. از جمله آنچه به انسان جان بخشيده، هويتش را شكل داده و اخلاقياتش را رقم زده است. روح، نشانهي شاخص موجودات زنده بوده است و در انسان احساسات و عملكردهاي ذهني و رواني مانند فكر، ادراك، تمايلات، برنامهريزي، تفكر عملي و همچنين فضائل و كيفيتهاي اخلاقي را هم شامل ميشده است. رنه دکارت فیلسوف و ریاضیدان بزرگ فرانسوی در قرن هفدهم، مانند سقراط و افلاطون، دوئالیست یا دوگانهگرا بود. دکارت معتقد بود روح و جسم، در حقیقت دو جوهر متفاوت هستند. او با بازتعریف رابطهي ميان روح و جسم، از دیدگاه سنتی فاصله گرفت و اعلام کرد همانطور که روح، یا آنچه در اصطلاح آن را ذهن هم مینامیم، بر جسم تاثیر میگذارد، تأثیر جسم بر ذهن را هم نميتوان نادیده گرفت. او معتقد بود، از آنجا كه ذهن دارای تفکر، ادراك و اراده است، طبعاً هم بر جسم اثر ميگذارد و هم از آن تأثیر ميپذیرد. مثلاً هنگامی که ذهن تصمیم میگیرد از جایی به جایی دیگر حرکت کند، این تصمیم به وسیلهي ماهیچهها و عصبهای بدن به مرحلهي اجرا درمیآید، به همین ترتیب، هنگامی که جسم بر اثر نور یا گرما تحریک میشود، ذهن این دادههای حسی را شناسایی و تفسیر ميكند و واكنش مناسب را تعیین میکند. دکارت با ارائهي این نظریهي جدید، كوشيد توجه دانشمندان را از انتزاعی و فراطبیعی دانستن روح یا ذهن، به سمت مطالعهي عینی آن تغییر دهد. او همچنین معتقد بود فكر كردن به مفاهيمي مانند خدا، خود، کمال و ابدیت، فطری و مادرزادی هستند، نه اکتسابی. بنابراین این تفكرات مستقل از تجارب حسی ما هستند. چند سال بعد از مرگ دکارت، جان لاک، فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم، که روی کارکرد شناختی ذهن، یعنی نحوهي دانشآموزي ذهن تحقیق میکرد، نظر دکارت را دربارهي وجود تفكرات فطری رد کرد و استدلال کرد که انسان هنگام تولد مجهز به هیچ دانستهاي نیست. او مانند ارسطو معتقد بود که ذهن در هنگام تولد مانند لوح سفیدی است که بعدها تجربه بر آن نقش میبندد و در پاسخ به این سؤال که ذهن چطور دانش کسب میکند، معتقد بود كه دانش تنها از طريق تجارب عینی و توسط حسها کسب میشود. استدلال او در خصوص فطری نبودن تفكر این بود که: رشد انسان، ابتدا با رشد حسها آغاز میشود. حس پیشزمينهی ضروری برای تفکر است. چون برای آنکه ذهن بتواند فكر كند، ابتدا باید اندوختهای اولیه از تأثرات حسی برگرفته از محیط پیرامون داشته باشد. انسان هنگام تفکر، تأثرات حسی گذشته را دوباره در ذهنش تداعی میکند و آنها را به اشكال مختلف با هم ترکیب میکند، تا مفاهيم انتزاعی و تفكرات سطح بالاتر را بسازد. لذا همهي تفكرات از تأثرات حسی یا تجربي که در نهایت منجر به تفکر میشود، سرچشمه میگیرند. مفاهیمی مانند خدا، کمال و ابدیت که برای ما بزرگسالان فطری جلوه میکند، در اصل تفكراتي هستند که در کودکی به ما تعلیم داده شدهاند و لذا فطری محسوب نميشوند. آدرس اینستاگرام: https://instagram.com/ethicalintelligence?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: https://www.metisblog.com…
بسیاری از روانپزشکان، جامعهستيزي را يك صفت منفی اخلاقی ميدانند و از اين نام برای توصیف افراد مشکلساز و بعضاً شرور استفاده ميكنند. اما امروزه اين اختلال تعريف علمي پیدا کرده است. مهمترین ويژگي آن، فقدان حس دلسوزی و همدردی با ديگران و نداشتن عذاب وجدان و احساس گناه پس از انجام يك کار خلاف و غيراخلاقي است. كساني که مبتلا به این نوع اختلال روانی هستند، ميتوانند بيرحمانه ديگران را آزار بدهند. خیلیها در ظاهر هیچ علامتي از انواع اختلالات روانی ندارند. اما آیا تضمینی وجود دارد که چنانچه همين افراد در موضع قدرت قرار بگیرند، مانند گذشته هنجارهای اجتماعی را رعایت کنند؟ اگر سرشت و ماهیت همهي انسانها مشابه يكديگر است، پس چرا اشخاص در موقعیت های یکسان رفتارهای مختلفي از خودشان بروز میدهند؟ چرا وضعيت فاجعه برای بعضیها فرصت خوبی برای از خودگذشتگی و فداکاری است، در حالي كه بعضي ديگر نهتنها حس همدردی و دلسوزی ندارند، بلکه برعکس، رفتارهای آزاردهنده از خود نشان میدهند و از اعمال ناشایستشان هم احساس پشیمانی نميكنند و عذاب وجدان ندارند. دانش امروز، متأثر از نظریهي تکامل داروین، بر این باور است که رفتار نوع بشر به رفتار حیوانات شبيه است و انسانها هم مانند حيوانات، در اغلب مواقع تحت کنترل اميال، انگیزشها و نیازهايشان عمل میکنند. البته در دهههای گذشته، رفتارشناسان كوشيدهاند استدلال کنند که رفتار طبیعی و متعادل انسانها، صلح آمیز، هماهنگ و نوعدوستانه است. اما بخش عمدهای از تاریخ بشر، مملو از ضرب و جرح، طمع، ظلم، و جنگهای خونین است. لذا چطور ميتوان رفتارهای جامعهستیز و غیراخلاقی بشر را توضیح داد؟ آیا منشأ چنین رفتارهای ناهنجاری در نوع بشر و حیوانات یکی است؟ از نگاه تکامل، مغز حیوانات طوری برنامهریزی شده که بهمحض اینکه احساس كنند خواستههاي غریزی و حیاتیشان مانند خوراک، محدودهي قلمرو، جفتگيري و توليد نسل در معرض خطر است، انگیزهي جنگ یا گریز در آنها فعال ميشود. در واقع، هدف اصلی حیوانات تنازع بقا و دفع خطر از خواستههای غریزیشان است و از طريق جنگ یا گریز اين عمل را انجام میدهند. بنابراين اعمال آنها برآمده از شهوت ويرانسازي نیست، بلکه در راستای حفظ بقا و از نوع دفاعی است و بهمحض اينكه خطر برطرف شود و نیازهايشان تأمین شوند، در آنها پرخاشجویی و معادلهای هيجانیاش ناپدید میشوند. اما طبیعت و ماهیت انسان دارای ساختار دوبُعدی است. یک بُعد انسان نفسانیحیوانی است و منشأ زمینی دارد و بُعد دیگرش روحانیانسانی است، که منشأ ملکوتی و آسمانی دارد و مقدر است که انسان از سطح نفسانیحیوانی، یا بشریاش، به مقام والای انسانیت تحول پیدا کند. بُعد بشری انسان هم مانند حیوانات، طوری برنامهریزی شده است تا چنانچه خواستههای حیاتی و غریزیاش مورد تهديد قرار گيرد، به وسيلهي جنگ یا گریز واکنش نشان دهد. سیستم عصبی مغز حیوانات و نوع بشر در مقابله با تهدید، تقریباً مشابه يكديگر عمل ميكنند. اما واکنش نوع بشر در مقابله با تهدید، بسیار فراتر از پرخاشگری در حیوانات است. چنانچه ساختار «دوبُعدی» انسان از تعادل خارج شود، صفات حیوانات درنده در او قوي میشوند و بهتدریج روانش را کاملاً تحت تسلط خود درميآورند. به اين ترتيب، مسئلهي اختلالات روانی در انسان را باید در زمینهي کلیتري بررسی کرد. آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/tv/Cg3nla5rWHp/?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: https://www.metisblog.com…
اسحاق نیوتن معتقد بود كه جهان یک ساعت غولپیکر است که در ابتدای زمان، خدا نسخهي آن را پیچیده است و از آن زمان به بعد، جهان بهطور دقیق و قابلپیشبینی، از سه قانون حرکتی که خود نیوتن آنها را اثبات کرده، پیروی میکند. در واقع موفقیت قوانین حرکتی نیوتن در پیشبینی رفتار سیارات بهقدری چشمگیر بود که ریاضیدان، فیزیکدان، اخترشناس و فیلسوف بزرگ فرانسوی مارک لاپلاس، برای اولین بار ایدهي جبر علمی را مطرح کرد. لاپلاس هم مانند نیوتن تصور ساعتگونهای از جهان داشت. او معتقد بود كه اگر ما موقعیت و سرعت حركت همهي ذرات موجود در جهان را در یک زمان معین داشته باشیم، قوانین فیزیک نیوتن به ما امكان ميدهد که وضعیت جهان را در هر زمان دیگری، چه در گذشته و چه در آینده، پیشبینی کنیم. از نظر لاپلاس و اكثر دانشمندان آن زمان، جبرگرایی علمی امري کاملاً بدیهی بود. اما لاپلاس با توجه به ضوابطِ دقیق حاکم بر طبیعت، از آن هم فراتر رفت و جبرگرایی حاکم بر همهچیز را به رفتارهاي خود انسان هم، تعمیم داد. او معتقد بود خواستهها و ارادهي انسان هم مانند هر پديدهي ديگري در طبیعت، تابع قوانین فیزیک هستند و میشود قبل از وقوع، آنها را پیشبینی کرد. اما در سال 1926، زمانی که ورنر هایزنبرگ یکی از پایهگذاران مکانیک کوانتوم اصل عدم قطعیت را به فرمول درآورد، جبرگرایی لاپلاس زير سؤال رفت. اما اصل عدم قطعیت چه میگوید و چطور میتواند جبرگرایی نیوتن و لاپلاس را زیر سؤال ببرد؟ اصل عدم قطعیت می گوید نمی شود بطور قطعي سرعت و موقعيت الكترون را بهطور همزمان تعیین کرد و این دقیقا بر خلاف نظر نیوتن و لاپلاس بود که معتقد بودند همه چیز در عالم قابل پیش بینی است. در واقع با ظهور مکانیک کوانتومی، پیشگوییهای علمی و اندازهگیریهای قطعی نیوتن و لاپلاس از عرصهي فیزیک خارج شدند و به این ترتيب، فیزیک کوانتومی جبرگرایی در فیزیک کلاسیک را منسوخ کرد. اما این همهي ماجرا نبود، مکانیک کوانتوم راهی را برای برگرداندن اراده و اختیار به انسان باز کرد و معلوم شد طبق ادعاي لاپلاس، ارادهي ما از روز ازل تعيينشده نیست. اما مکانیک کوانتوم چه ارتباطی با اراده و اختیار انسان دارد؟ دانشمندان قرن بیستم کشف کردند ما ماشین مکانیکی از پیش برنامه ریزی شده ای که فیزیک کلاسیک نیوتنی طی دویست سال به ما اعلام کرده نیستیم، و ذهن و آگاهی ما نقش بسیار حیاتی در تعیین سرنوشت ما ایفا می کند. مکانیک کوانتوم، شامل یک فرآیند پویا و "انتخاب آزاد" است. که در آن، این ذهن و آگاهی ما است که بعنوان ورودی اصلی این فرآیند، بر واقعیت های مادی زندگی تاثیر می گذارد. درک دانشمندان مکانیک کوانتوم از جهان، با دیدگاه فیزیک کلاسیک نیوتن ناسازگار است. این دانشمندان ثابت کرده اند که نیات ذهنی و آگاهانه ما علاوه بر تاثیر در ژنتیک و رفتار بدن ما، بر واقعیت های مادی زندگی که هر روز آن ها را تجربه می کنیم هم تأثیر می گذارد. در سال 1954، دانشمندی به نام هیو اِوِرِت در حال تلاش براي يافتن علت این پديدههاي پیچیده در مکانیک کوانتوم، فرضیهی جهانهای موازی را مطرح کرد. اورت معتقد بود وقتی آگاهی شما از بین چندين موج فكري محتمل یکی را انتخاب میکند و در دنیا مطابق آن انتخاب عمل میکنید، رويدادهای محتمل دیگر، از بین نمیروند. بلکه در دنیاهای موازی با این دنیا، روي خواهند داد. آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/tv/CfzEOIEuwMN/?igshid=YmMyMTA2M2Y= از طریق آدرس ایمیل زیر با ما در ارتباط باشید: ethical.podcast@gmail.com برای مطالعه بیشتر به وب سایت زیر مراجعه فرمایید: www.metisblog.com به علت تحریمها و ایجاد محدودیت در خدمات شرکتهای میزبانی وب (هاستینگ) ناگزیر به انتقال پادکست به فضای جدیدی هستیم. لذا چنانچه در دسترسی به اپیزودهای پادکست دچار اختلال شدید، لطفا کانال پادکست را یکبار Unsubscribe کرده و مجدد Subscribe کنید. البته این گزینه در اپل پادکست Unfollow و Follow است.…
Bienvenue sur Lecteur FM!
Lecteur FM recherche sur Internet des podcasts de haute qualité que vous pourrez apprécier dès maintenant. C'est la meilleure application de podcast et fonctionne sur Android, iPhone et le Web. Inscrivez-vous pour synchroniser les abonnements sur tous les appareils.